جان گریشام (متولد 1955)، نویسندۀ سرشناس آمریکایی که عمدۀ آثارش در ژانر دلهرۀ مرتبط با مسائل حقوقی طبقهبندی میشود، در رمان اشباح جزیره کامینو به سراغ مسئلۀ بردهواری رفته است. داستان این کتاب بر مبنای خاطرات لاولی، زن سالخوردهای است که در پانزدهسالگی بهاجبار وطنش را ترک کرده است و اکنون در امریکا زندگی میکند. اجداد او از بردگان آفریقایی بودند و طی حوادث گوناگون در جزیرهای متروک ساکن شده و بدون هر نوع کمک دولتی، زندگی را بهسختی گذراندهاند. لاولی آخرین بازمانده از این جزیره است و خود را مالک آن میداند. دولت امریکا و شرکتهای سودجو برای ساخت مراکز تفریحی و درآمدزا در پی تصاحب جزیره هستند و لاولی قصد دارد مانع این کار شود تا یاد اجداد بردهاش را، که بهسختی در آن جزیره زندگی کردهاند، زنده نگه دارد. آیا لاولی در این مبارزه پیروز میشود؟
«ظاهر لاولی خیرهکننده بود. او پیراهن زرد روشنی پوشیده بود که تا روی زمین کشیده میشد. سربندی دستارمانند با ترکیبی از رنگهای تند روی سرش بسته و گردنبندی از دندان کوسه به گردنش آویخته بود. خانم نائومی نیز سبک خاصی داشت. لباسی را که برای کلیسا یا گردهماییها میپوشید تنش کرده بود که اصلاً شباهتی با لباس دوستش نداشت. مرسر سن او را شصتوپنج سال تخمین زد. لاولی ادعا کرده بود متولد 1940 و هشتادساله است اما از خانم نائومی جوانتر بهنظر میرسید. چشمهای او رنگ قهوهای روشن داشت. گویی در نسلهای دور خون نژاد سفید در دودمان آنها وجود داشته.»